انگار كه نفرين شده ام به چه گناهي نميدانم
سرنوشت بازيها دارد با دل خسته من اسير نفس او شدم وچه اسان تحقيرم ميكند
سردرد امانم نميدهد چشمانم به سياهي ميرود همه جا تاريك است خاك مرده برسرايم ريخته اند
خنديدن را از ياد برده ام شادي با من غريبه است وچه دور ميبينمش دست نيافتني ميماند
سكوت مطلق
اما دلم عجيب سنگين است حال ميتوان گريست نه ؟
صداي سكوت است كه مي ايد و من تنها نشسته ام با بغضي در سينه ام توان
شكستنش را ندارم شايد هم
نميخواهم بشكنمش مدتهاست كه بامن است دامني ميجستم كه پناهم باشد و پرده
اشكم ميخواستم انجا سردر
شانه هاي او هاي هاي گريه سردهم اما افسوس .....
اشكهايم انگار خريداري ندارند
و ظلمت شب است كه بر خانه ام حكم ميراند كورسوي اميدي ميبينم يا كه شايد
توهمي بيش نيست دنيا با من غريبه است وشب سهم من است از تمام روشنايها
24797 بازدید
16 بازدید امروز
15 بازدید دیروز
68 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian