×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آرزوی محال

راه برگشتی نیست ...

نگاهی به آینه بینداز ببین خودت را

 حال برگرد و مرا نظاره کن

 میبینی؟ سرم را بالا گرفته ام که خوب ببینی

 موهایم را ببین سپید شده اند

 سپیدی موی من و تیرگی دل تو

 بی رحمی تو و شکستگی من

 بوسه جانانه ای به دستانت میزنم

 که ممنون عزیزم از اینهمه لطف

 خیره نگاه کن

 در فکر آزاد خود بگو که این عجب دیوانه ایست!!!!

 ولی عزیز جان راه برگشتی نیست!!

 خیره نگاه کن بی تفاوت!

 نمی دانی چه دردیست! تحمل این همه سختی!

 تحمل نگاه بی عشق! این همه شکستن و دم نزدن

 به چشمانت حقیر شدم، یادت هست؟؟؟!!!

 چشمانت از برق غرور لبریز

 تمام وجودم بزرگ در برابر دلم

 قد علم کردم و درشتی کردم برای عقل

 در برابر دل سربلند و و در برابر عقل شرمنده ام

 می رسد آن روزی که به دردم مبتلا می شوی

 گریه کنان می نگری، مات نگاهت می کند

 که برو ترا اینجا جایی نیست

 ای دنیای حسود پُرم از خالی

 می سوزد دلت که دلم سوخت.../


جمعه 18 شهریور 1390 - 11:14:42 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم